جملات بی وفایی

من بارها شماره ات را میگیرم
و کسی در گوشم مدام زمزمه میکند :
دستگاه مشترک مورد نظر خاموش است !
و من برایش از تو
از دلتنگی ها
از اشکهای بیصدا
و از بی کسی هایم میگویم …
اما او سر حرفش میماند
لعنت به بخت سیاهم !



دردم ایــــن نـــیـسـت
کـــــه او عــــاشــــق نـــیــسـت ،
دردم ایــــن نــیــسـت
کــــــــه مــعــشـــوق مــن از عــشــق تـهــی اسـت
دردم ایــــــن است
کــــــه بــــا دیـــــدن ایـــــن ســردی هــــا
مـــــن چـــــرا دل بـــســتــم ؟!!



ﺷﺐ ﺍﺳﺖ ﮐﻠﻨﺠﺎﺭ ﻣﯿﺮﻭﻡ …
ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺎ ﺩﻟﺘﻨﮕﯿﻬﺎﯾﻢ …
ﺑﺎ ﻗﻠﺐِ ﻟِﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ …
ﺑﺎ ﻏُﺮﻭﺭِ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺍﻡ …
ﺳﺮﺍﻏﺶ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﻡ …
ﻧﮕﯿﺮﻡ ..
ﺑﮕﯿﺮﻡ ..
ﻧﮕﯿﺮﻡ …
ﻧﺰﺩﯾﮏِ ﺻﺒﺢ ﺍﺳﺖ …
ﺩﻝ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﺯﺩﻡ …
ﻣﺸﺘﺮﮎِ ﻣﻮﺭﺩِ ﻧﻈﺮ ﺩﺭ ﺣﺎﻝِ ﻣﮑﺎﻟﻤﻪ ﻣﯿﺒﺎﺷﺪ !!


می روی که خوشبخت شوی
و من حال کودکی را دارم
که نخ بادبادکش پاره شده …
مانده برای اوج گرفتنش ذوق کند
یا برای از دست دادنش گریه…!



همین چند روز پیش
فکر می کردم
می توانم عاشق کسی شبیه تو شوم
از همین چند روز پیش
هیچ کس، شبیه تو نیست!



فاجعه
آمدن تو بود
نه رفتنت …




هرگز نشد بیای پیشم بگیری دستای منو
بدونی من عاشقتم گوش کنی حرفای منو
تو بی وفا بودی ولی اونی که برات میمرد منم
تا زنده ام دوست دارم اینم کلام آخرم



اندر دل بی وفا غم و ماتم باد
آنرا که وفا نیست ز عالم کم باد
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد


به بعضی ها تو بچگی باید شیر سگ میدادنند
که اینقدر بی وفا نشن




چــقــدر مــتــفــاوتـــنــد آدم هــا
عــشــق بــرایی یــکــی دلــگــرمــی
و بــرای دیــگــری ســرگــرمــی !






زندگی بازی گرفتن دیگران نیست
که روزی عاشقش باشی و روزی قاتلش







بیچاره دلم با دیدنت باز هم لرزید
نمی دانست تو همان بی وفای دیروزی
بیچاره دل است عقل ندارد





رابطه ای که توش اعتماد نیست
مثل ماشینی می مونه که توش بنزین نیست
تا هر وقت که بخوای می تونی توش بمونی
ولی تو رو به جایی نمی رسونه‬ !







آهای مرغ عشق
فخر نفروش
معشوق تو هم به لطف قفس است که وفادار مانده







مـثـل تـــار مــوهـــایـش ایـن بـــار
دوسـتـت دارم هـــایـــم را
پـشـت گـوشـش انـــداخـــت
و  رفــت !





بی خودی به خودت زحمت نده
این بذرهای تنفــر که در دلم می کاری
هرگــــز جوانه نخواهد زد







در این سو دلی نگران مشغول یادت
آن سو
تــــو
با دیگری






مــَـن بـی تــو
شعـــر خــواهــم نــوشت
تـــو بــی مـَـن چــِـه خــواهــی کــــرد؟
اصـــلا” یــــادت هَستـــ کــِــه نیستــَـم ؟





حرف می زنی اما تلخ
محبت می کنی ولی سرد
چه اجباری است دوست داشتن من ؟







این روزهــــــــــــــا
حس می کنم جایی را تنگ کرده ام!
جایـــــی در قلــــــــب تــــو برای آمدن دیـــــــگری







می آیی . . . می روی . . . و فقط یک سلام
و گاهی یک خداحافظی . . . نه . . . این انصاف نیست
من و یک دنیا عشق . . . تو و یک دنیا بی تفاوتی








روی کارت برایش نوشتم به امید فردای بهتر
دو هفته بعد شنیدم ازدواج کرده
تازه فهمیدم آن روز الف فردا را یادم رفته بود







چشمانم را به نابینایی می فروشم
تا کسی را که دوست دارم با دیگری نبینم







این روزها پر طرفدارترین بازی در بین آدم ها
بازی با احساسات است





فکــر می کــردم در قلب تــــو محکومم به حبــس ابد
به یکبــاره جــا خــوردم
وقـــتی زندان بان برســـرم فریاد زد
هــی تــو آزادی
و صـــدای گام های غریبه ای که به سلـــول من می آمـــد







قرعه کشی تمام شد
تو به اسم دیگری درآمدی
تقدیر جای خود
اما لااقل اسم مرا هم در کیسه ات می انداختی







عُمریســـت در شــبِ چشم‌هـــات گیر انداخته‌ای دلــم را
حالا پَرَم می‌دهـــی که برو؟





بـــرگ پـــاییــزی راهـی نـدارد جـــز سُــــــــقوط
وقـتی می دانـد درخت عِشــقِ بَـــرگ تـــــازه ای را در دِل دارد !







گذشتــــ آن زمان کهنـــه دیدار
رفتــــ آن دقیقــــه های پر هیاهـــو
رفتـــــ آن حس دیـــدار
شکستـــــ آن لحظه زیبــــا
سکوتـــــ‌‌،سکوتـــــ،سکوتـــــ و تــــو
چه ســـاده گذشتی از این همــــه احساس
و مـــن سکوتـــــ‌‌،سکوتــــــ،سکوتـــــ







شد کوچه به کوچه جستجو عاشق او
شد با شب و گریه رو به رو عاشق او
پایان حکایتم شنیدن دارد
من عاشق او بودم و او عاشق او

با دل عاشق بد نکن ای آدم نامهربون
سنگدل و بی وفا نشو
یه دل داری اینم نشون







ای مسافر غریبه چرا قلبمو شکستی ؟
رفتی و تنهام گذاشتی دل به ناباوری بستی
حالا من تنها نشستم با نوای بی نوایی
چه غریبم بی تو اینجا ای غریبه بی وفایی



ا



گر تو را از ابلهی کردم رها ، برمن ببخش
بر سر پیمان نه بر مهر و وفا بر من ببخش
راه و رسم عاشقی را نابلد چون کودکان
اشتباه و ناروا کردم خطا  بر من ببخش





بی وفا
این روزها نه مجالی برای دلتنگی دارم
نه حوصله ات را
ولی با این همه گاه گاهی دلم هوای تو را می کند







چقدر متفاوتند آدم ها
عشق برای یکی دلگرمی
و برای دیگری سرگرمی







بیچاره دلم
با دیدنت باز هم لرزید
نمی دانست تو همان بی وفای دیروزی
بیچاره دل است
عقل ندارد








خداوندا چه سخت است این جدایی
چه تلخ است این شراب بی وفایی
جدایی ، بی وفایی ، درد دوری
همه باشد گناه آشنایی







باده ی عاشق ز هر باده جداست
بی وفا مستی مگر از باده ی عشقت نبود؟
کین چنین دل را شکستی







اینجا زمین است
رسم آدم هایش هم عجیب
اینجا گم که می شوی
به جای اینکه دنبالت بگردند
تو را فراموش می کنند

 
[ چهار شنبه 3 تير 1394برچسب:جملات,بی وفایی, ] [ 1:39 ] [ SAMAN ]
[ ]
صفحه قبل 1 صفحه بعد

جملات بی وفایی